شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
   

اسوه ارکان جامعه مدنی (۱۴)

بازگشت به فهرست

بسم الله الرحمن الرحیم

اسوه ارکان جامعه مدنی

در بحث گذشته بیان شد که ارکان جامعه مدنی اعم ازحکّام و علماء و تجار و عبّاد برای بهتر مدیریت کردن جامعه مدنی ناگزیر از الگو پذیری از یک منشأ و مبدأ مقبولیت و مشروعیت الهی است که ضمن وحدت بخشی به روّیه جامعه آرمان دنیا و آخرت را با موفقیت تحصیل نماید و این مهم به گواه تاریخ جز با این تِز، حاصل نخواهد شد لذا در جوامعی که ارکان آن، تِز الهی نداشته و خودکامانه به مدیریت پرداخته اند، نه ارکان تا آخر به کام خود رسیدند و نه آن جامعه، خوشی و سعادت و آرامش را لمس کرده لکن متقلابلاً جوامعی که مدیر و مدیران آن از طریق آیین الهی که صد در صد به نفع دنیا و آخرت جامعه است مدیریت کرده پیوسته رو به کمال بوده و از تمدن قابل قبولی برخوردار شده اند که برای نمونه الگوهای فراوانی در سیر زندگی بشر در سیر تاریخ به چشم می خورد که جهت عبرت و کاربری آن به رشته تحریر در می آید. از جمله پس از آن که جامعه بربر و جاهلیت عربستان از توحّش و خشونت های سرسام آوری مانند غارت، اولادکشی، جنگ های قبیله ای دراز مدت، فحشا و منکرات و هزاران مورد دیگر برخوردار بود خدای متعال بنده ای از خالص ترین بندگان خود را با برنامه مترقی در خور یک جامعه مدنی سعادت مند برگزید و او را مبعوث و وارد جامعه بربر درحال سقوط حجاز نمود و او شخص حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه وآله بود که برنامه خود را برای نجات جامعه از بربریت به مدنیت اعلان نمود. البته در آغاز به دلیل جهل متراکم حاکم با مخالفت هایی مواجه گردید اما برای عقلا بسیار جالب و منحصر به فرد تلقی گردید چنانکه در نامه ای که او برای هرقل حاکم روم ارسال فرمود و ا و را به آیین مدنی نوین اسلام دعوت نمود هرقل برای شناخت شخصیت حضرت محمد امین صلی الله علیه وآله و برنامه او از مسئولین کشور سئوال کرد – که از نزدیکان این مرد ( پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله ) در اینجا کسی هست که او را بشناسد که چگونه ادعای پیغمبری می کند؟ ابوسفیان دشمن سرسخت پیامبر صلی الله علیه وآله می گوید من آنجا بودم مرا با عده ای از قریش احضار کرد و به حضور هرقل رسیدیم هرقل پرسید کدامیک از شما با این مرد نزدیک ترین نسب را دارد؟ ابوسفیان می گوید گفتم من، لذا مرا نزدیک فراخواند و سایرین را پشت سر من نشاند و سئوال هایی را از من پرسید و به مترجم گفت به این ها بگو من راجع به این مردی که گمان پیامبری می کند سئوال می کنم، اگر دروغ جواب دادی تمام آن ها را تکذیب کنید ابوسفیان گفت به خدا سوگند اگر جلوی دروغ را از من نگرفته بود دروغ می گفتم آنگاه هرقل به مترجمین گفت سئوال کنید شخصیت این مرد در میان شما چگونه است ابوسفیان گفت: وی، صاحب شخصیت والائی است مترجم گفت: آیا پدران او شاه بودند؟ گفتم: نه . مترجم پرسید آیا شما قبل از این ادعا او را به دروغ گویی متهم می کردید؟گفتم: نه. مترجم پرسید: پیروان او از اشراف و اعیان مردم اند یا از ضعفا و بیچارگان؟ گفتم: بلکه از بیچارگان و ضعفا می باشد. مترجم پرسید: آمار پیروان او به مرور افزایش میابند یا کاسته می شود؟ گفتم: افزایش می یابد. مترجم پرسید: آیا کسی از پیروان او از پذیرش دین جدید مرتد شده؟ گفتم: نه . مترجم گفت: آیا با او جنگ هم نموده اید؟ گفتم: آری. مترجم گفت: جنگ شما قبلا با او چگونه بوده است؟ ابوسفیان گفت: گاه او به ما صدمه می زد و گاه ما به او صدمه می زدیم. مترجم گفت: آیا او هیچ گاه حیله به کار برده است؟ گفتم: در این مدت ما از او حیله ای ندیدیم. مترجم گفت: به خدا سوگند منظور من از پرسش و پاسخ ها همین کلمه بود. مترجم گفت: آیا کسی دیگر قبل از او این ادعا را کرده بود؟ گفتم: نه. آنگاه هرقل به مترجمین گفت به او بگو من از حسب او سئوال کردم که در میان شما چه موقعیتی دارد، گفتی از شرافت بالایی برخوردار است، آری پیامبران چنین اند که از صاحبان حسب و شرف قوم خود مبعوث می شوند و باز سئوال کردم که آیا او شاه زاده است و از پدران صاحب سلطنت می باشد گفتی نه گفتم اگر پدرانش شاه بودند میراث پدران خود را طلب می کرد و نیز پرسیدم پیروان او توده مردم اند یا اعیان و اشراف می باشند گفتی، توده مستضعف جامعه می باشند و اصولاً پیروان پیامبران توده مردم بوده اند از تو پرسیدم آیا او را قبلاً به دروغ متهم می کردید، گفتی نه و اصولاً مؤمنین چنین می باشند که هر گاه ایمان به اعماق دلشان جریان یابد دروغ نمی گویند پرسیدم آیا آمار پیروانش افزایش می یابد یا کاسته می شود، گفتی افزایش می یابد این نقش ایمان است که کار را به پایان می رساند. پرسیدم آیا با او جنگ کرده اید جواب دادی با او جنگیدم و گفتی جنگ میان ما و او، گاه ما به او ضربه می زدیم و گاه او به ما ضربه می زد، اصولاً پیامبران چنین هستند که گرفتار می شوند اما نهایتاً آن ها پیروز هستند، پرسیدم آیا هیچ حیله به کار برده گفتی نه، آری پیامبران اهل حیله و نیرنگ نیستند گفتم آیا کسی قبل از او این ادعا را کرده بود گفتی نه، گفتم اگر قبل از او کسی این ادعا را کرده بود وی به او اقتدا می کرد و از او تقلید می نمود ( آنگاه هرقل وارد بحث دیگری که ارسال باشد شد و گفت ) به شما گفتم او شما را به چه چیزی فرا می خواند و دستور می دهد، گفتی ما را به خواندن نماز و دادن زکات و صله رحم و عصمت و پاکدامنی امر می کند، هرقل گفت اگر آنچه می گویی راست باشد او همانا پیامبر است ومن می دانستم که او از محدوده شما خارج می شود و این را از شما گمان نمی کردم و اگر بتوانم دوست دارم او را ملاقات کنم و اگر پیش او بودم پاهای او را می شُستم چراکه حکومت او، قلمرو مرا فرا خواهد گرفت آنگاه دستور داد نامه را آوردند، دید نوشته است بسم الله الرحمن الرحیم من محمد رسول الله الی هرقل عظیم الرّوم سلام علی من اتبع الهدی اما بعد من تو را به اسلام فرا می خوانم، مسلمان شو تا سالم بمانی ومسلمان شو تا خداوند پاداش تو را دو چندان کند و اگر نپذیری گناه مردم روم به گردن تو است. هنگامی که از خواندن نامه فارغ شد سر و صدای زیادی بلند شد و دستور داد ما را از مجلس بیرون کردند ( صحیح بخاری/ج۵/ص۱۶۸)

تاریخ چاپ: ۱۷ مهر ۹۳