چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
   

خبرگزاری رسا – ۱

بازگشت به فهرست

یکی از شاهدان عینی سخنرانی امام راحل علیه کاپیتولاسیون: تنها کسی که در برابر کاپیتولاسیون غیرتمندانه و دلسوزانه ایستاد امام خمینی بود

خبرگزاری رسا ـ استاد حوزه علمیه قم گفت: حضرت امام خمینی(ره) به یکی از نمایندگان مخالف کاپیتولاسیون گفته ‌بود، ‌ای کاش یک مدرس در آن مجلس بود تا یقه همه را می‌گرفت.

آیت الله سید هاشم بطحایی گلپایگانی از کسانی است که در روز چهارم آبان سال ۱۳۴۳، به همراه تعدادی از طلاب و مردم قم در سخنرانی آتشین امام خمینی (ره) بر علیه طرح آمریکایی کاپیتولاسیون حاضر بوده است.

بی شک شنیدن خاطرات آن روزها از زبان شاهدان عینی و با کلامی بی آلایش خالی از لطف نخواهد بود.

آنچه در پی می‌آید حاصل گفت‌وگویی با این استاد حوزه علمیه است.

با توجه به اینکه شما یکی از شواهد عینی ماجرای سخنرانی حضرت امام خمینی(ره) علیه کاپیتولاسیون هستید، خاطرات خود را در این زمینه برای ما بیان کنید.

در سال ۴۳ من ۲۳ ساله، دیپلمه و آماده رفتن به دانشگاه بودم، همزمان هم به درس خارج حوزه علمیه قم مشغول بودم. آن روزها مستشاران آمریکایی در ایران تاخت و تاز فراوانی داشتند و امتیازات زیادی داشتند و اضافه حقوق بدی آب و هوا می گرفتند به این معنا که مردم ایران را وحشی می‌دانستند و معتقد بودند برای زندگی کردن در میان وحشی‌ها باید اضافه حقوق بگیرند. سالها به این منوال گذشت و روز به روز اینها دندان طمعشان تیزتر می شد تا اینکه تصمیم گرفتند یک امتیاز کنسولی هم از دولت وقت ایران بگیرند، به همین مناسبت مساله کاپیتولاسیون را مطرح کردند به این معنا که نیروهای خارجی داخل در ایران امنیت کنسولی و سیاسی داشته‌ باشند، به گونه‌ای که اگر در مملکت کسی را کشتند، تجاوزی کردند یا جنایتی مرتکب شدند و کسی از آنها شکایتی داشت باید به کشور مطبوعشان شکایت کند، کشور میزبان حق ندارند آنها را محاکمه کند، اما اگر کسی به آنها صدمه و آسیب برساند، در همین جا و به راحتی باید مجازات شود.

در مجلس شورای ملی با کمال تاسف به خواست آمریکا و ماموریت محمدرضا پهلوی این طرح شوم به تصویب رسید، این خبر که به گوش حضرت امام خمینی(ره) رسید ایشان با آن حساسیتی که داشتند شروع به موضع گیری کردند. من در مجلس سخنرانی که در منزل ایشان برگزار شد حضور داشتم، ایشان در آن سخنرانی خیلی احساساتی سخن گفتند و با کلماتی مانند «اینها ما را فروختند»، «خیانت کردند» سخن گفت و بعد گریه کردند.

حضرت امام(ره) گفتند: یک کسی از مجلسیان به من گفت؛ آقا من با این طرح مخالفت کردم ، اما من به او گفتم: بیخود کردی مخالفت کردی، باید یقه هم را می گرفتید، ای کاش یک مدرس در آن مجلس بود. امام در شرایطی این گونه آگاهانه موضع گیری می کرد که ما حتی مرحوم مدرس را نمی‌شناختیم و من تا آن روز اسم مدرس را هم نشنیده بودم. خلاصه سخنرانی آن روز خیلی انعکاس داشت و در واقع برای رژیم خیلی گران تمام شد، وفتی سخنرانی تمام شد، یک حالت نگرانی فضای قم را فرا گرفت، ما آن روز ساکن مدرسه دارالشفاء بودیم و احساس می کردیم که یک پیامد خطرناکی در پیش است، اتفاقا فردای آن روز بعد از نماز صبح دیدیم که اوضاع شهر آشفته است، یادم هست وقتی به همراه چند طلبه دیگر می‌خواستیم وارد مدرسه دارالشفاء بشوییم، دیدم چند تا پاسبان ایستاده بودند و مانع ورود ما شدند، آنجا من به یکی از این نظامی‌ها گفتم آقا اینجا خانه ماست، بگذارید وارد شوییم، فکر آن روز را هم بکنید که این اسلحه از دستتان افتاده است. از شجاعت و موضع گیری با صلابت امام خمینی(ره) برای ما بیشتر بگویید. تعبیر امام(ره) در این جریان این بود که اینها مملکت را فروخته اند و ایشان بسیار خروشان و با احساسات صحبت می کرد، البته سایر مراجع هم با این مساله مخالف بودند و هیچکس حاضر نبود این مساله را بپذیرد چون یک امتیاز ناموسی مالی و امنیتی به اجنبی داده شده بود، اما تنها کسی که در این رابطه خیلی غیرتمندانه و دلسوزانه وارد شد امام خمینی(ره) بود و فریادش به صورتی بود که زمین و زمان را می‌لرزاند. اگر امام نبودند، نمی دانیم واقعا چه می شد.

مجلس شورای ملی وقت چرا حاضر به پذیرش این امتیاز ننگین به نفع نیروی‌های خارجی شد؟

در رابطه با مجلس آن زمان اصولا نمایندگان اسمشان نماینده مردم بود اما در واقع چیزی جز لیست تنظیم شده از سوی امریکا برای راهیابی به مجلس وجود نداشت. رای دادن در آن دوران خنده دار و ظاهری بود، اشخاصی می آمدند در یک محله به پدر خانواده می گفتند فردا رای به فلانی یادتان نرود. مجلسی های آن موقع افراد دست نشانده ای بودند که امام(ره) به آنها گفتند؛ اگر دین ندارید و از قیامت هم نمی ترسید، وجدان وطنی‌تان کجا رفته است؟ چطور کسی که به وطن و دین خود ایمان دارد، حاضر است چنین کار خطرناکی را قبول کند و به چند هزار مستشار آمریکایی امنیت بدهد.

در آن روزگار، آمریکایی ها دارای چه اختیارات و امتیازاتی در ایران بودند؟

پایین‌ترین رده نظامی در سربازی، گروهبان سومی و بالاترین رده ارتشبدی است، ولی ارتشبد ایرانی نه تنها قدرتی در مملکت نداشت، بلکه در مقابل گروهبان سوم آمریکایی که هیچ قابلیتی در ایران ما نداشت، دست به سینه و خودباخته بود، یعنی رجال کشوری و لشکری به تمام معنا خودشان را باخته بودند و اگر قیام امام، مردم و مراجع نبود و این سند ننگین باقی می‌ماند مردم ایران برد‌ه و خوار و ذلیل می‌شدند. قیام امام در حقیقت ملت ایران را نجات داد. اگر این قضیه در ایران مانده بود، ایرانی ها یک مرده متحرک بودند، نه دنیا داشتند، نه آخرت، نه عزت و نه شرف. انصافا ملغی کردن کاپیتولاسیون که به تبعید امام و دستگیری بزرگان و شهادت عده ای از عزیزان منجر شد نتیجه‌اش روشن و ثمربخش بود و به برکت این مجاهدت‌ها، ملت ایران دارای یک حیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، و مهم تر از همه استقلال شد.

در دوران شاهنشاهی جریان آزادی بیان نظرات و آراء مخالف چگونه بود؟

در آن دوره اختناق بسیار شدیدی وجود داشت، اگر کسی صحبت می‌کرد واقعا شهامت داشت و از این رو امام خمینی(ره) در ۱۵ خرداد که در مدرسه فیضیه آن سخنرانی تاریخی را انجام داد در جواب محمد رضا گفت؛ من چکمه پدرم را پایم می کنم ایشان گفتند این چکمه برای تو گشاده است، می گیرم از این مملکت می اندازمت بیرون. یکی از اهالی شهر قم می گفت، امام که این حرف را زدند من به بغل دستی‌ام گفتم کفشت را بردار تا فرار کنیم، الان مدرسه را به توپ می‌بندند. من در دانشگاه در کلاس هایم گاهی وقت ها می گویم که در دوران طاغوت چه در آموزش و پرورش و چه در دانشگاه یک نفر جرات نمی کرد نقد کند، انتقاد خود را بروز دهد، به هر حال مردم از حیات فقط یک تحرکی داشتند و همین، اما از مسائل سیاسی نه خبر داشتند و نه جرات می کردند که صحبتی بکنند، الان مردم انصافا باید قدر این آزادی را بدانید.

نقش روحانیت و علما در شکل گیری اعتراضات علیه رژیم منحوس پهلوی چه بود؟

به نظر من، یک دوم قیام ها و نهضت ها به توده مردم مربوط می شود چون در طول تاریخ قیام های زیادی شکل گرفته است. اما از این جهت که صرفنظر کنیم امام در خط مقدم و لیدر این قضیه بوده و اطراف امام، حوزه و روحانیت بود. ما وظیفه داشتیم که در شهرها و روستاها پیام انقلاب را به مردم برسانیم، همان سال که امام را گرفتند و تبعید کردند، من خودم در میناب بندر عباس در حسینه بنادره با اینکه جوان بودم غوغا کردم، وقتی بیرون آمدم یک آدم سیاه سوخته بلند قدی به من گفت برویم سید! من هم گفتم کجا؟ گفت چرا از خمینی گفتی، من هم خودم را زدم به سادگی و گفتم مگر اشکال دارد و خلاصه به هر جوری بود از دست او خلاص شدم.نسل امروز نباید فراموش کند که روحانیان و طلاب بودند که پیام انقلاب را به اقصی نقاط کشور انتقال دادند و در این راه چه سختی‌هایی تحمل کردند. با تشکر از این که در این گفت‌وگو شرکت کردید/گ۴۰۲